بيا ييد لحظه يي براي قرن بيست يک افغا نستان اشک بريزيم !
ارسالي خاطره خجسته ارسالي خاطره خجسته


مقاله هذا سال پار انتشار یافته بود، که اينک بنا به اهمیت و جالب بودن آن براي خواننده گان گرامي سايت مشعل پيشکش مي گردد.
تايم پرفروش ترين مجله سياسی جهان هفته اول اسفند به دليل نزديک شدن هشتاد سالگيش گزارشی را تدارک ديد از مهم ترين حوادث 80 ساله اخير جهان. خوانندگان تايم از ميان رويدادهای بزرگ دهه بيست قرن بيستم به بعد چندين را برگزيده اند. يادآوری اين حوادثی دارد که در قرن پر حادثه بيستم در حافظه تاريخ مانده است. قرنی که به نوشته برادبری در ربع اولش هر سال مانند يک قرن در مقياس گذشته بشر کشف و اختراع کرد و پيش رفت در نيمه اش سرعت دوبار شد ( در هر شش ماه به اندازه قرنی پيش رفت) در ربع آخر قرن هر دو ماهی به اندازه قرن شد و در آخرش هر ماه به اندازه يک قرن پيشين در پيشرفت شتاب گرفت. با اين همه از آن همه نام و نشان و انقلاب و حادثه اين ها به ياد مانده است. در سال 1925 مهم ترين ماجرا مرگ لنين بنيان گذار انقلاب اکتبر است و به دنبال آن تولد تلويزيون در 1927 و تورم بزرگ آمريکا1929، آغاز جنبش به دور از خشونت گاندی در هند 1930، انتخاب هيتلر به صدارت اعظمی آلمان 1933، راه پيمائی بزرگ مائو آغاز انقلاب چين 1934، آغاز جنگ بين الملل دوم 1939، پيروزی متفقين در جنگ، شکست آلمان و بمباران اتمی ژاپن 1945، قتل مهاتما گاندی1948، مرگ استالين 1952، کودتای سيا عليه دولت دکتر مصدق1953، تاسيس اولين رستوران مک دونالد1955، رسيدن فيدل کاسترو به قدرت در کوبا1959، رفتن اولين انسان يوری گاگارين به فضا و ساخته شدن ديوار برلين 1961، قتل کیندی رييس جمهور آمريکا1963، گام گذاشتن نيل آرمسترانگ اولين انسان در کره ماه 1969، قتل مارتين لوتر کينگ مدافع حقوق بشر و تساوی نژادها و رابرت کندی نامزد دموکرات رياست جمهوری آمريکا 1968، پايان جنگ سی ساله ويتنام با پيروزی ويت کنگ ها 1972، آغاز زندگی اينترنت 1973، انقلاب ايران، رياست جمهوری صدام حسين بر عراق و اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ 1979، انتشار بيماری ايدز1982، روی کار آمدن ميخائيل گورباچف و آغاز فضای باز سياسی در شوروی1985، فروريختن ديوار برلين و آغاز سقوط حکومت های کمونيستی شرق اروپا 9891 ، آزادی نلسون ماندلا از زندان بيست و هفت ساله1990، فروپاشی اتحاد جماهير شوروی 1991، روی کار آمدن طالبان در افغانستان 1996، مرگ دايانا همسر سابق وليعهد بريتانيا 1997، حمله جانباختگان فرستاده بن لادن به برج های تجارت جهانی و ساختمان پنتاگون 2001.
از آن همه ماجرا که در اين هشتاد سال بر بشر گذشته است جز همين حادثه بزرگ آخر ـ يازده سپتامبر و پی آمدهای آن ـ و جز آن چه مربوط به علم است می توان گفت چيزی در حافظه تاريخی فعال جهان نمانده است. از همه رهبران و شعارهايشان که به روزگار خود گاه جهان را به آستانه ويرانی برد و گاه در شوق و شادمانی نشاند جز فيدل کاسترو که هنوز پس از 43 سال بر جزيره کوچکی کنار خاک کشور بزرگ آمريکا به مقاومتی بی صدا ادامه می دهد بر جا نمانده. همه خاکستری شده اند مانده بر اجاقی سرد. حتی از لنين و مائو و استالين که در نيمه اول قرن بيستم تمدن بشری را ديگرگون کردند نامی نمانده است. اما نهضت حقوق بشر، تساوی حقوقی انسان ها، مک دونالد، ايدز، تلويزيون محکم بر جا مانده است.
سال های ديگر که به تاريخ اوايل قرن بيست يکم نگاه می کنند از نسل امروز کدام اثر مانده است. اين سئوالی است که هر کس گزارش هشتاد ساله مجله تايم را می خواند از خود می پرسد. شايد بتوان با مروری بر سالی که گذشت پاسخی برای اين سئوال يافت. در سالی که گذشت بن لادن، صدام حسين و جورج بوش خبرساز بودند اما تاريخ بسيار نام ها را می داند که به روزگار خود پر صدا تر از اين بودند و اثری ننهاده اند و با رفتنشان نقش آن ها هم از چهره روزگار پاک شده است.
نورمن ميللر روز دوم اسفند در هرالد تريبون نوشت جهان به سرعتی باورنکردنی همه آن چه را بعد از دو جنگ جهانی و در پايان قرن پر آشوب بيستم به آن رسيده بود يک جا در دست های جورج بوش قرار داده است که حتی يک کتاب تاريخ هم نخوانده است و نمی داند آن دنيای خوش و بی دردسری که سلفش در پايان قرن بيستم برای آيندگان مژده داد و رفت، به بهای چهارده ميليون کشته و تغيير نقشه نيمی از جهان و آوارگی هشتاد ميليون انسان در همين قرن بيستم به دست آمده است. اما همه اين ها در عقب گردی باورنکردنی دارد از ياد می رود و ما دوباره به توحش باز می گرديم. قرنی که خوش باوران را باور اين بو د که ـ و نوشتند ـ که بشر بازگشتی به دوران رمانتيسم خواهد داشت و دوباره اشعار لامارتين خوانده خواهد شد و شاهزاده کوچولوی سنت اگزوپری، در همين آغاز به چنگ کسانی افتاده است که به قول آرت بوخوالد طنز پرداز اگر قلعه حيوانات به چاپ هزارم نرسد بی شک دون کيشوت سروانتش آشناترين مدل ادبياتی آن خواهد بود.
نتيجه گيری نورمن ميللر روشنفکر و گفته آرت بوخوالد و شعر لاوينگستون شاعر انگليسی که در چهار بيت نفرت خود را از جهان دروغ و جنگ برشمرد به مضمون شعر شاعر ايرانی فريدون مشيری می ماند بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد/ به کوه خواهد زد/ به غار خواهد رفت. آيا اين تمامی تصوير انسانی است که هر دم در دست يافتن به مرزهای تازه ای از غير ممکن ها شتاب بيشتری می گيرد
سال 1381 را بيشتر جهان سرگرم تماشای ماجرای آمريکا با عراق بود که دستگاه رهبری آمريکا توانست با قدرت نمائی نظامی و تبليغاتی خود آن را به مسئله ای برای تمام جهان بدل کند. اين ماجرای از هر سو که بنگری تصويری غريب دارد، در جهان سياست، علم، نظامی گری، اقتصاد و... هيچ کس را باور آن نيست که ماجرای آمريکا و جهان بر اساس سناريوی فيلمی که در يازده سپتامبر سال 2001 کليد خورد، به اين زودی و با باز شدن صندوقخانه سلاح های نهانی صدام حسين و سقوط او حتی پايان يابد. در حالی است که اولين سکانس اين فيلم که حمله به محل زندگی بن لادن و گروه القاعده بود با موفقيت به انجام رسيد و نيروهای آمريکائی در افغانستان استقرار گرفتند و حکومت طالبان متحد بن لادن سرنگون شد و حکومتی مطابق ميل غرب در عقب افتاده ترين بخش جهان مستقر گشت. اما بخش دوم برنامه تيم بوش به سنگلاخی سخت افتاده است. اکثر مردم اروپا و آسيا با حمله نظامی به عراق مخالفند. و مخالفت مردم به مراتب جدی تر و سنگين تر از مخالفتی است که دولت های فرانسه و روسيه و آلمان و چين ابراز می دارند که بر پايه محاسبه های تجاری است و همه می دانند که فرانسه اگر تضمينی بر ادامه قراردادهای خود که با صدام حسين بسته بگيرد و آلمان و چين هم به همين قياس، آمريکا از مخمصه ای که در شورای امنيت به آن گرفتار آمده است نجات خواهد يافت ولی مردم را به اين آسانی نيست مجاب کردن و بی اعتنائی به مردم هم با شکل و محتوای حکومت های مردم سالار سازگار نيست.
يازده سال پيش به دنبال فروپاشی قطعی بلوک کمنيزم و تجزيه اتحاديه جماهير شوروی، وقتی جورج بوش پدر می خواست به مردم دنيا مژده دهد که ديو کمونيزم هم به همت آمريکا از روی سينه بشريت برخاست آلن کينبورگ نطق نويس او، برايش اصطلاحی تازه نوشت نظم نوين جهانی. سختی تازه که پس از يازده بار تکرار شدن در بيان رييس جمهوری وقت آمريکا عقل جمعی آن را از يادها بيرون کرد، کينبورگ به وزن و عواقب چنين سخنی فکر نکرده بود و جهان را رام تر از آن که بود در نظر آورده بود. که نبود. بوش يک سال بعد از آن سخنرانی از کسی همسن پسر خود که در جوانی هی پی بود و مخالف جنگ ويتنام شکست خورد و با اين شکست نظمی هم که می پنداشت فردای فروپاشی اتحاد جماهير شوروی در جهان به رهبری آمريکا ايجاد شده است بارها و بارها چنان به خطر افتاد که خود بی نظمی نام گرفت. جهان در جست و جوی نامی بود و مانند همه دوره های بی تکليف عصر پس از ... خوانده می شد عصر پس از دو قطبی. تا زمانی که ساموئل هانتيگتون در يک مقاله مدلی برای آينده پيش بينی کرد، همه می دانستند مدل او ناقص و بی سرانجام است ولی در جهانی که مدلی برای خود نداشت، روياورئی تمدن ها به سرعت برق منعکس شد. پيش از آن هرگز يک مقاله چنين بردی پيدا نکرده و نويسنده خود را به چنين شهرتی نرسانده بود. حتی مقاله صد سال پيش من متهم می کنم اميل زولا در واقعه دريفوس که از آن به عنوان آغاز نگرشی تازه به آزادی و دموکراسی ياد شده است.
هنوز جهان با نوشتن صدها مقاله و ده ها کتاب درگير نقد مدل هانتيگتون بود که مقاله ای ديگر، از آمريکائی ديگری در نشريه معتبر فورين افير چاپ شد. نويسنده اين مقاله يک آمريکائی افغانی اصل خليل زاد بود. کارشناس مسائل اقتصاد سياسی و مدير مرکز پژوهش های يک شرکت نفتی در تگزاس. او نه هانتينگتون بود، نه فوکوياما نويسنده نظريه پايان تاريخ، نه آنتونی گيدنز مبدع جامعه شناسی سياسی پسامدرن، نه هنری کيسنجر ماکياوليستی که در دهه شصت از استادی هاروارد که در آن جا به قول جلال آل احمد مانند فيلسوفان مشائی زندگی می کرد به اداره سياست خارجی آمريکا رفت و جايزه نوبل و عنوان معجزه گر ديپلوماسی گرفت. او حتی به اندازه زيگنيو برژينسکی نويسنده کتاب تکنوترونيک نبود که جانشين کيسينجر شد. خليل زاد يک کارمند کتابخوان و منظم بود که رگ خواب بزرگ سرمايه داران نفتی تگزاس را خوب به دست آورده بود و از جمله مشخصات ضديت با ايران او را چند باری با هوشنگ انصاری کارشناس مسائل نفتی و ايرانی اصل درگير شده و عنوان مقاله او نفت در دست هر که باشد رهبری آينده دنيا در دست اوست. همراه مقاله نقشه و نموداری بود که نشان می داد تجارت نفت در آسيای ميانه سرگردان است و تنها تسلط بر ذخاير آن حضور در افغانستان زادگاه خليل زاد. در زمان انتشار مقاله در فوريه 1997 کسی را گمان آن نبود که نويسنده اين مقاله و همکارانش سه سال و نيم ديگر در کاخ سفيد با دريافت پيامی که سه هواپيمای ربوده شده توسط جانبازان بن لادن حامل آن بودند، زمينه اجرای طرحی را فراهم خواهند آورد که مقاله خليل زاد مدل آن را مطرح کرده بود. نه فقط حامدکرزای که اندکی بعد از يازده سپتامبر با موتورسيکلتی که دو مامور ويژه آمريکائی حمايتش می کردند از مرزهای پاکستان گذشت و به زادگاه خود رفت تا مقدمات حکومت بعد از طالبان را فراهم آورد بلکه ديک چينی و خانم رايس و رامزفيلد نام هائی که امروز به عنوان تيم جورج بوش پسر برای دنيا آشنا هستند در زمان نوشتن مقاله نقت در دست هر که باشد... در يک شرکت نفتی تگزاس در کنار خليل زاد نشسته بودند، جز آن که جورج دبليو بوش هم در آن زمان فرماندار تگزاس بود و در همان نزديکی.
در کابل حامدکرازی رييس دولت افغانستان در ساختمان مرمت شده کاخ رياست جموری در کابل ميزبان رامزفيلد و خليل زاد ـ مديران سابق خود ـ بود يکی وزير دفاع و ديگری نماينده ويژه جورج بوش در امور افغانستان. تنها کونداليزو رايس غايب بود که اينک در مقام دبير شورای امنيت ملی آمريکا در بالاترين مقام برنامه ريزی سياست خارجی ايالات متحده در صندلی کيسنجر و برژينسکی نشسته است. پيام مقاله خليل زاد بسيار بيشتر از مقاله هانتيگتون در سرنوشت جهان اثر گذاشته بود. افغانستان گرچه در بخش های مسطح و پست خود شباهتی به تگزاس دارد ولی در کوهپايه های پر برفش مردمانی ديگرند با فرهنگی ديگر. در زمانی که دوستان سابق به برنامه ريزی در کاخ رياست جمهوری کابل مشغول بودند هشت پايگاه بزرگ آمريکائی در گوشه گوشه افغانستان در حال ساخت بود و ده ها مقاطعه کار آمريکائی زير سايه تفنگ های متحدان آمريکا مشغول ساختن پايگاه هائی که به گفته لرد انگليسی بزرگتر از آن است که برای مهار افغانستان و حتی آسيای مرکزی ساخته شود. در همين حال نيروهای ترک و چک و انگليسی و ماموران سيا و نيروهای ويژه آمريکائی و انگليسی به تفرجی هم به عنوان پی گيری بن لادن مشغولند و هر از گاه خبری هم برای سی ان ان فراهم می آورند چنان که در هفته ميانی اسفند، سه روز پس از دستگيری خالد شيخ محمد نفر سوم القاعده و مغز متفکر عمليات يازده سپتامبر از مرکز خبررسانی نيروهای آمريکائی در افغانستان خبر از مجروح و کشته شدن فرزندان بن لادن رسيد. در اين ميان کسی را سخنی از ملاعمر نيست در حالی که افغان ها اگر هم بخواهند او را می خواهند که خواست حکومت مطابق روايت خود از حکومت عمر خليفه دوم به پا دارد و نتوانست. افغانستان در حالی که بيش از يک سال از ورود نيمه شبی حامدکرزای به آن می گذرد هنوز هنوز به لحافی چهل تکه می ماند که زنان افغان در دوخت آن ماهرند و در هر گوشه آن نقشی متفاوت است که انگار با نخی نامرئی به هم دوخته شده اند و از جمله بگرام و هرات هم افغان ها از دور شاهدند که بيل های مکانيکی عظيم زمين را می کنند و ماشين های بزرگ کاترپيلار در کار ساختن پايگاه فوق مدرن هستند و در بقيه تکه ها مردم به همان روابط سابق ادامه می دهند و کسی را هم به ظاهر کاری با آن ها نيست. آيا اگر آمريکا بتواند اعضای شورای امنيت را قانع کند و يا بدون قانع کردن آن ها دست به حمله به عراق بزند چنين نمونه ای در بين النهرين هم به اجرا در خواهد آمد. چهل تکه ای ديگر. از اوايل اسفند با خروج نيروهای وفادار به صدام از مناطق نفتی شمال عراق و جانشين شدن کردهائی که به تازگی از تجهيزات و لباس های خاکی نظامی يکدست و تفنگ های نو برخوردار شده اند به جای آن ها برای حفاظت از تاسيسات نفتی کرکوک و هم شهر اربيل، در زمانی که ارتش ترکيه هم در مرزهای آن کشور در آماده باش نظامی قرار گرفته است مقدمات چهل تکه ای ديگر در حال دوخته شدن است.
حتی زمانی که برای اولين بار جورج بوش بعد از فراغت از کار افغانستان از سرکشی های صدام حسين گفت کسی و از رهبر عراق را خبری از مقاله ديگر ظلمی خليل زاد نبود. مقاله ای در همان نشريه روابط خارجی که دو سال بعد از مقاله اول چاپ شد. باز با اشاره به اهميت نفت در معادلات آينده جهانی و اين بار با اشاره به ذخاير خليج فارس. در پايان آن مقاله اشاره ای مختصر به نقطه ثقل شده بود. نقطه ثقلی برای اشراف، همچنان که افغانستان برای ذخاير آسيای مرکزی و قفقاز. هنوز کسی به فکر پرونده قديمی عراق نبود که در زمان رياست جمهوری بوش پدر، با عمليات توفان صحرا که برای بيرون راندن صدام حسين از کويت آغاز شد شکل گرفت. پرونده ای ن
September 20th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات